تا در طلب گوهر کانی کانی/ تا در هوس لقمه نانی نانی
این نکته رمز اگر بدانی دانی/ هر چیز که در جستن آنی آنی
حتما شنیده اید که ارزش هر کس به قدر
آن چیزی است که آن را دوست می دارد که فرمود:
«المرء مع من أحبّ.»
در اهمّیّت این نکته جای هیچ شکّ و تردیدی
نیست.
سخن در چیستی و چگونگی آنست. به این
معنا که:
- چه ارتباطی است بین انسان و آنچه
دوست می دارد؟
- اساساً معیّت بین انسان و محبوبش تا
چه حدّی و به چه صورتی است و چه ماهیّتی دارد؟
و سوالاتی ازین دست.
قصد دارم در این مختصر از منظر فلسفه الهی،
درباره معیّت و مصاحبت صحبت کنم.
- دو چیز چه زمانی و چگونه و در چه شرایطی
می توانند با هم معیّت داشته باشند؟
طبعا اگر دو چیز مادّی و جسمانی باشند،
و هر دو در یک زمان و مکان همراه و مصاحب هم باشند، معیّت صدق می کند.
همچون بودن مقداری پول یا خوراکی با
انسان، یا همنشینی دو نفر یا دو دوست با هم.
- امّا اگر آن دو نفر یا آن دو چیز در یک
زمان و یک مکان با هم نباشند، پس آیا معیّت آن دو منتفی است؟
- و آیا اساسا معیّت دو چیز یا دو شخص،
منوط به زمان و مکان واحد است؟
- و آیا تنها شرط تحقّق معیّت، وحدت
زمان و مکان دو چیز و دو فرد با هم است؟ یا شرایط دیگری هم دارد؟
نمی خواهم بحث را مبسوط و تفصیلی نگاه
کنم. که سخن بسیار است. امّا صرفاً به نگاه فلسفی، معیّت را بررسی کنیم.
طبق فرمایش مذکور و سایر فرمایشات ازین
سنخ، معیّت در گرو محبّت است. امّا چگونه؟ و در چه ظرف زمانی و مکانی؟
با بهره بردن از قاعده اثبات شده در
حکمت اسلامی به نام قاعده «اتّحاد عالم و معلوم»، این مطلب مهمّ مکشوف می گردد.
حاصل این قاعده ازین قرار است که:
انسان وقتی به چیزی علم پیدا می کند، یا
زمانی که چیزی برای انسان حاصل می شود، این انسان به عنوان عالِم با آن چیز و آن
معلوم و آن حاصل شده متّحد است. (یعنی یک موجود هست که هم عالم است هم معلوم. دو
تا چیز و موجود نیست.)
در بحث علم، دو معلوم هست: یکی معلوم
بالذّات و اصلی، و دیگری معلوم بالعرض و فرعی.
یک مثال: وقتی به یک درخت یا یک گل علم
می یابیم، درخت و گل موجود در خارج همان معلوم بالعرض است. و صورت علمی و تصوّر آن
درخت و گل که در ذهن و نفس انسان است همان معلوم بالذات.
و سخن ما در باب اتّحاد عالم و معلوم،
همین معلوم بالذّات است که هم مجرّد (غیر مادّی) است و هم همراه انسانِ عالم.
با تحقّق اتّحاد عالم و معلوم، آن معیّت
و مصاحبت محقّق می شود. زیرا معلوم جزوی از عالم و همراه اوست و با او متّحد و یگانه.
و چون در این باب اتّحاد، معلوم بالذات
مقصود است، دیگر فرقی نمی کند یک معلوم بالعرض در خارج باشد یا نباشد، بوده و حالا
نیست، یا اصلا نبوده و در آینده هم نباشد.
با روشن شدن این معنای اتّحاد، آن معنای
معیّت و مصاحبت مذکور در حدیث نبوی ظاهر و مکشوف می گردد.
و ایضا سایر آیات و روایات شریفه، و
فرمایشات حکماء و عرفاء در باب معیّت و مصاحبت و از جمله مصرع معروف شاعر حکیم و
عارف جناب جلال الدین مولوی که چه حکیمانه می فرماید:
هر چیز که در جستن آنی آنی
انسان جوینده چیزی، مالی، انسانی، مقامی
و... حتما یک صورت علمی، یک تصوّری و بینشی از آن چیز یا مال یا انسان یا مقام
دارد. و این تصوّر، همان علم و معلوم اوست که همواره همراه اوست، همراه اوست که در
پی اوست. و چون حاصل و علم اوست لذا با آن اتّحاد دارد. و چون با آن متّحد است پس
جزو اوست پس اوست.
و این همان معنای «هر چیز که در جستن
آنی آنی» می باشد.
بنابراین مراقب یافته ها، اندیشه ها،
تصوّرات به دست آمده از دیده ها، شنیده ها، چشیده ها، بوئیده ها و لمس شده ها، و
اوهام و تفکّرات و خیالات و تخیّلات خویش باشیم؛ که «هر چیز که در جستن آنیم آنیم».
والسلام علی من اتّبع الهدی
یا حقّ