محله دربند یا جنگلته هفتاد سال پیش در چنین روزی صدای گریه طفلی را خوب به خاطر دارد خونه شیخ مرتضی برو و بیایی به پاست همه دارن به فاطمه سلطان، آقا مصطفی و البته بابا مرتضی تبریک می گویند...
مبارک مولودی که گرچه در سی سالگی حیات دنیوی خود در مریوان شهد شهادت نوشید لحظه ای از تفضل به بستگان، اقوام، دوستان غافل نیوده..
این که خداوند بزرگ در قرآن میفرماید عند ربهم یرزقون حقیقتا در این حیات 70 ساله و به عبارت درست تر 40 سالگی بعد شهادت متجلی شده است.
توفیقی به مدد الهی دست داد پنج سال قبل همایش خاطرات احمد را با هدف گفتگوی با نزدیکترین کسان احمد برگزار کردیم.
مصاحبه های تصویری موجود را نگاهی دوباره انداختم و به زوایای دیگری از این حیات 70 سراسر نور پی بردم.
بزرگ مردی که لحظه ای از نگاه کریمانه و سخاوتمندانه به عزیزانش دریغ نکرده... مرحوم بابایم که روانش شاد و اتفاقا در آستانه هفتمین سالگشت فراقش می سوزم همیشه به من می گفت:
بابا... دایی احمد فرشته بود... خوب معنی کلامش را درک نمی کردم ولی تنها خاطره ای از او در ذهنم مانده محبتی بود که نثارم کرد و تا ابد مدیونم...
ظهر جمعه ای منزل بابا بزرگ گریان و از دست همبازیان به دامنش پناه بردم به صاحب امروز حضرت باقر العلوم روحی فداه هنوز گرمی دستانش را احساس می کنم... صورتم را بوسید و در آغوشم گرفت و در گرمای تابستان آران مرا با ژیان به مغازه ای در حوالی منزل برد... کارتن بستنی را خرید و بدستم داد که بچه ها را خوشحال کنم...
با حاج اقا یوسفیان ره حاج اقا ناصریان، نعمت الله صالح نیا، حسین داداشی، حاج دایی مصطفی، شیخ احمد خدامیان، حاج دایی محمود، حاج دایی حسین، عبدالله مسعودی- که در بستر بیماری سختی است و برایش شفای عاجل طلب دارم- حاج اسماعیل اخباری عزیز،شیخ حسین احمدی آبادی، تیمسار منصوری و خلاصه همه گفتگو کردم و خواستم از احمد برایم بگویند از بطن سخنانشان خوب پی بردم به اینکه چرا احمد بهشتی بود
مادرم همیشه نمازهای بی مثالش را مثال می زند، پدرم از مردانگی، سخاوت و بلندنظری اش خاطراتی برایم گفته که مجال بیانش نیست...
چه خوب گفت پدر خانمش حاج شیخ عباس یوسفیان - که رحمت خدا بر او باد-: احمد نمونه نداشت و نخواهد داشت ولی اگه میخای جلوه از جلواتش را ببینی به چهره و خصال" حامد و زهیر نگاه کن.
عجب سخن حکیمانه ای!!!
اکنون به لطف خدا حامد و زهیرش موجب فخرند الحمدلله و به خوبی نام بزرگ پدر را زنده دارند.
براستی چه کلامی داشت پیر جماران حضرت روح الله :
... شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان عند ربهم یرزقون اند...
احمد برای همیشه زنده و ماندگار خواهد بود...
از شهید احمد دهقانی آرانی، اشعاری به یادگار مانده است. قطعه شعر زیر از سرودههای این شهید بزرگوار در سنگر است که زینتبخش سنگ مزارش شده است:
بهر دفاع ز میهن اسلام، بیدرنگ
چون بین کفر و دین در گرفت جنگ
رفتم به جبهه تا تن دشمن کَشم به خاک
با دست خویش پوزه او را زنم به سنگ
با عزم آهنین و به نیروی اعتقاد
چشم عدو برآورم از کاسه، خود به چنگ
شیرافکن است لشکر اسلام در نبرد
کی میخورد شکست از این روبهان لنگ
اسلام، دین و روح خدا، رهبر من است
ریزم به کام خصم، به فضل خدا شرنگ
با خون به خاطر دین میکنم وضو
تا نزد دشمنان نروم زیر بار ننگ
گزیدهای از وصیتنامه شهید احمد دهقانی آرانی
سپاس بیکران خدایی را گویم که توفیق نصیبم فرمود تا بتوانم در راه اسلام عزیز، این یگانه صراط مستقیم بشریت و قرآن کریم، این نسخه منحصر به فرد نجات بشریت و انسانیت تلاش کنم.
خدایا! رضای تو گرانبهاترین کالاها و شهادت در راه تو از لذایذ است. خدایا! به هر که این دو نعمت دادی موهبت را به اعلا درجه رساندهایی.
پروردگارا! ما را به آنچه تو دوست میداری و راضی هستی موفق بدار. در نماز شب، مخصوصاً شبهای جمعه، نماز جمعه و … سربازان مسلمان را دعا کنید.
پدر و مادر عزیزم! در مقابل زحمات طاقتفرسایی که برای رشد و تعالی من متحمل شدهاید. هیچ ندارم تا تقدیم کنم؛ به جز دعا در دنیا سرمایهای به جز رضای شما نیست؛ امید است از ما راضی باشید. باز هم خواهشمندم، مادرم! به هیچ وجه ناراحت نباشید؛ چون بالاخره ما هم مسلمانیم و در این آب و خاک زندگی میکنیم و وظیفهای داریم.