در عزای آفتاب سخن بسیار است اما درنگی می کنیم و مابقی را به قضاوت زمان می سپاریم تا یار که را خواهد و میلش به که آید، به مناسبتی رساله مهم الإنصاف فیض کاشانی را مطالعه میکردم، ملامحسن نوشته است.
در آغاز جوانی چون از تفقه در دین و تحصیل بصیرت در اعتقادات و کیفیت عبادات به تعلیم ائمه معصومین (ع) آسودم چونان که به توفیق حق در هیچ مسئله ای محتاج به تقلید غیرمعصوم نبودم به خاطرم رسید که در تحصیل معرفت الله اسرار دین و علوم راسخون سعی تمام نمایم شاید نفس را کمال یابد، به عقل رجوع کردم و بعد از اقوال و آرا اندیشمندان و حلاجی گفتهها و نوشتههای ایشان به این نتیجه رسیدم که عقل بهتنهایی راهبر این راه نیست.
فیض پس از گفتارهایی در این خصوص درنهایت قرآن و عترت را همراه عقل راهگشای معرفت واقعی مییابد و خود نیز پساز سالها درس و بحث و قیل وقال و کتاب و مدرسه میگوید اینها که دری به معرفت نگشود.
پس بدانند منکران ولایت ثقلین از هند و چین و یونان و ایران باستان و مسیحیت و غیره اگر به معرفتی هم رسیدهاند آن معرفت تقلبی است و اوهام و تخیلات است نه معرفتالله و ایضاً میسراید /غیر عشق رخ دلدار غلط بود غلط/ هرچه کردیم غیر این کار غلط بود غلط/ /ای برادر ز من راست شنو حرف درست/ هرچه جز یار و غم یار غلط بود غلط/ و الی النهایه
یاد آن بیت از غزل معروف حضرت امام (ره) افتادم که سروده بودند/ در میخانه گشایید برویم شب و روز/ که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم/ ایضاً حضرت روحالله در وصیتنامه سیاسی الهی خویش در ابتدا روی کردن به ثقلین و پیروی از کتاب و عترت را راه رسیدن به معرفت الله میدانند و بر این راه تاکید میفرمایند روحشان شاد.
و اما بعد در تعزیت آفتاب سخنرانی در سخنان عاشورایی خود از حق مشارکت و حق عصیان و نافرمانی مدنی امام و گفتوگو با لشکر دشمن سخن می گفت و مقام شامخ امام عاشورا را در حد یک شهروند معمولی که حق اعتراض دارد پایین میکشید و با تکیهبر معرفتهای تقلبی و تخیلی که راه بهجایی نمیبرد از دوست داشتن همه هستی میگفت هستی که شامل سگ و مورچه و گوساله و برگ درخت و گاو است و ایضاً کوه و آسمان و زمین
ایشان که همانا اهل کتاب و مدرسه هستند حتما رمان برادران کارامازف را خواندهاند و با آرا و افکار آن فیلسوف وجود شناس دانمارکی و آن نویسنده روسی آشنا هستند میدانم که دستی هم در شعر دارند و شاهد مثالهایی از شعرا می آورند. این ها نشان میدهد که پیرو معرفتی کدام بنده خدا هستند!
اما بدنیست یادآوری کنم که نویسندهی رمان برادران کارامازف با نظر به دیدگاه آن فیلسوف اگزیستانسیالیست دانمارکی کلماتی را در دهان شخصیت رمان میگذارد به این مضمون که برادران از گناه آدم نهراسید آدمی را در گناهش نیز دوست داشته باشید که این شباهت به محبت خداوند اوج محبت در زمین است همه خلقت خداوند را دوست بدارید هم کل آن را هم دانههای ریگ را از دیدگاه نویسنده رمان ایمان، نسیمی است که از دوست داشتن ریگ و برگ درخت می آید و ابتدا پذیرش رنج انسانی و بیان اگزیستانسیالیستی موضوع و سپس دوستداشتنی بیوقفه است.
ارجاعات این سخنران تعزیت در شعر و متن و پیرا متن هم نشان از رویکردی نگرانکننده به معرفتهای تقلبی و تخیلی دارد علاوهبراین که زیر پوست این ارجاعات نشانی از اراده معطوف به قدرت هم دیده میشود، کما اینکه مدام در سخنان خود بر این و آن به کنایه سخن می گوید اینکه گفتم نگرانکننده چون او را خوب میشناسم و دوستش میدارم. به قول سعدی /ترسم نرسی به کعبهای اعرابی/
وقتی شما آفتاب بلند معرفت را در حد یک نور چراغ معمولی پائین میکشید و امام بزرگ دین را شهروندی ساده و معترض میانگارید که حق شهروندی و اعتراض هم دارد نباید از کلمه اعرابی رنجیده باشید.
امیدوارم در تعزیت آفتاب سایهای بهقدرکلامی برآمده از معرفت ایران باستانی و تخت جمشید و اعوان و انصارش بر رخ آفتاب تابان آن امام شهید و آن انسان کامل نکشند که بزرگان اندیشمند و استخوان خورد کرده در راه کسب معرفت الله به ثقلین رو کرده اند و نه کنایه زدند و نه تاویل و تفسیر به رای کردند که آنچه استاد عزل گفت بگو گفتند و رستگار شدند.